نیمه دوم زندگی یک زن

ساخت وبلاگ
بعضی از صحنه ها چنان در ذهن حک میشه که حتی وقتایی که خوابی اون صحنه میاد توی چشمت و‌ میبینیش . چند وقت پیش یه فایل صوتی گوش میکردم از یه آقایی که توی کما بوده و الان داره چیزایی که دیده رو تعریف میکنه . یه تیکه ازین صحبتها در مورد این بود که صدای بوق ممتد ماشینها کلافه ش کرد و برای فرار ازون صداها رفت بالا . اینقدر بالا که همه جا تاریک شد ولی صدای اون بوق هنوز میومد . میگفت دور و دورتر شدم تا از صدا فرار کنم یهو ازون بالا نگاه کردم دیدم روی زمین یه مکان نورانیه . کنجکاو شدم اومدم پایین . میگفت حس میکردم از شیشه هواپیما دارم یه شهر رو در شب میبینم . اونایی که پرواز هوایی شبانه داشتن میدونن چی میگم . اومدم پایینتر دیدم کربلاست نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:06

اومدم یه پست متفرقه بنویسم دیدم بهتره پست قبل رو کامل کنم وسطش پارازیت نندازم .صحنه دوم که توی ذهنمه و آرزوشو دارم مادی معنویه .یکی از کارایی که میکنیم برای زمینهای کشاورزیمون استفاده از جی پی اس های ماهواره ایه . حتی گاهی مساحت رو با نقطه زدن روی تصویر ماهواره ای ازون تیکه زمین محاسبه میکنیم . توی این تصاویر زمینها از بالا بصورت تیکه های سبز ( کشت شده ) و قهوه ای ( بایر ) دیده میشن .یه عصر جمعه که تی وی داشت زیارت آل یاسین پخش میکرد همزمان تصاویر هوایی از جمکران رو نشون میداد . که یهو چشمم افتاد به زمینهای کشاورزی پشت مسجد جمکران . یچیزی شبیه همون تصاویر جی پی اس ماهواره ای . تیکه های سبز رنگ مث زمینای کشاورزی خودمون . دلم پر زد .به مالکین و دهقانای اون زمینا حسودیم شد . خیلی دلم خواست .ازون روز هر وقت میریم سر زمین کشاورزی هی تو ذهنم تداعی میشه که پشت مسجد جمکرانیم نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:06

تا حالا شده یه شماره یا عکس رو به بهانه اینکه لازمش ندارم پاک کردید فرداش به همون شماره یا عکس محتاج شدید ؟ یا تا حالا شده کاغذ ماغذای ته کیف یا توی کشو رو ریختین دور فرداش بهش نیازمند شدید؟ برای من هزار بار اتفاق افتاده . همین امروز عصر نمونه ش . چند هفته پیش با همسر رفتیم دکتر و دکتر براش یسری آزمایش نوشت . هی گفتم برو آزمایشاتو بده گفت فعلنه که خوبم . عصر کیفمو تمیز میکردم آزمایش رو انداختم دور . الان نیم ساعته داره زمین و زمان رو میگرده دنبال آزمایشش . منم جرات نمیکنم اعتراف کنم انداختم دور . نیمه دوم زندگی یک زن...
ما را در سایت نیمه دوم زندگی یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animehdovomd بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:06